یه دل خسته ویک عشق محال
در جوانی زندگانی طالعم غم سایه زد
دفتر
غصه هامو شب،ورق ورق خط میزدم بغضمو
پستوی غمم پنهونی هق هق میزدم تاکه
یه روز تو پنجره نگاهی افتاد تونگام تنهاییمو
گرفت ازم عشقو آورد توی هوام چشمای
ناز عسلی نگاهی گرم ومخملی
مگه میشد دلم نره برد دلمو
اون سوگلی
Power By:
LoxBlog.Com